برائت

برائت

در ادامۀ بحث «بصیرت» (جلسۀ 2، 26 جمادی‌الاول 1441) به تبیین موضوع «برائت» می‌پردازیم.

در جلسۀ قبل بر بال تاريخ نشستيم و به ميان مسلمانان معتقد و محبين و تابعين حضرت رسول-صلی‌الله‌علیه‌و اله‌وسلم- در مدينه رفتيم و تغييرات آنان را پس از رحلت پيامبرشان متوجه شديم و از خود سؤال کرديم که چه عواملی سبب اين تغييرات شد؟ هدفمان از اين بررسی اين بود که طبق آيۀ " وَ تِلْک الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْکمْ شُهَداءَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمينَ"[1] تداوم اين ايام را برای نوع انسانی در تجلی جمال و جلال و در امور فردی و اجتماعی ببینيم و با سير و سرّ تاریخ، خود را بین اين دسته‌های مختلف پيدا کنيم تا مبادا جزء "ضالين" و "مغضوبين" قرار گيريم.

اکثر تفاسير ضال و مغضوب را یهود و نصارا معرفی کرده‌اند؛ ولی جريان مدينه و تداوم آن در کوفه و کربلا و... ، به ما نشان می‌دهد که اين خطر نه در ميدان مواجه با مشرکين و یهود و نصارا؛ بلکه در صراط مستقيم مسلمانان خودنمایی می‌کند. و اينجاست که اين احساس خطر ما را وادار به تعمق و تفکر در سیر تاریخ و يافتن ریشه‌های اين جریان در وجود خودمان و عبرت‌گيری از آن می‌کند.

مسلماً می‌دانيد که مسلمانان در آن زمان، به ظواهر اسلام پای‌بند بودند و از آنچه نبی در طول 23 سال به آنان عرضه کرده بود، هيچ حکمی را جا نینداخته بودند. اهل روزه و نماز و حج بودند و محب رسول خدا -صلی‌الله‌علیه‌و اله‌وسلم- و فرزندانش؛ اما چه شد که هنگام وفات پيامبر کسی در کنار علی-عليه‌السلام- نبود و چه کردند که حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- خطبۀ فدکيه را خطاب به آنان ايراد فرمودند؟

در زیارت «جامعة الائمة المؤمنين» سیری از تاریخ و علت انحراف مسلمانان بيان شده است. ما با سير وجودی با حقايق مکتوب در اين زيارت، و نه فقط خواندنش، می‌توانيم جايگاه خود را نسبت به ائمه-علیهم‌السلام- دريابيم و سهم خويش را در تشخيص روند حرکت صحيح برداريم تا مبادا ما هم با امام غايب خويش همان کنيم که اهل هر زمان با امامشان کردند!

زائر در اين زیارت پس از حمد الهی، عرض ارادت و دوستی به پيشگاه ائمه-علیهم‌السلام-، شهادت به خصوصيات اعلای ايشان، و بيان آنچه که ايشان برای حفظ حقيقت انسانيت انجام دادند؛ خصوصيات دشمنانی که سبب آزار ايشان شدند را برمی‌شمارد و برائت خويش را از اتصاف به اين خصوصيات اعلام می‌دارد و می‌فرمايد: "مُتَقَرِّبٌ إِلَى اللَّهِ بِحُبِّکمْ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِکمْ عَالِمٌ بِأَنَّ اللَّهَ قَدْ طَهَّرَکمْ مِنَ الْفَوَاحِشِ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ‏ وَ مِنْ کلِّ رِيبَةٍ وَ نَجَاسَةٍ وَ دَنِيَّةٍ وَ رَجَاسَةٍ" در مقابل سلطنت الهيۀ شما خاضع و مطيعم و به درگاه خدا به محبت شما خاندان و بيزارى از دشمنانتان تقرب مى‌جويم و مى‏دانم كه خدا شما را از هر زشتى ظاهر و باطن و از هر شائبه و ريب و پليدى و پست همتى و آلودگى پاک و منزه گردانيده.

                                                          دعا به اين نکته اشاره دارد که ما با دو بال می‌توانيم به خدا نزديک شويم؛ يکی با «حب اوليائش» و دیگری «برائت از دشمنانشان»؛ اما اين برائت از طريق دور شدن از چهار مانع است:

1."ريب"؛ با شک متفاوت است و به معنی تردد ميان شک و یقین يا حق و باطل است. همان حالتی که وقتی ما به موضوعی یقین نداریم، در ما ايجاد می‌شود. باور داریم، اما وقتی می‌خواهيم باورهايمان را در عمل پياده کنيم، نمی‌توانيم! زيرا صددرصد یقين نداريم. ببینيد! در محب بودن ما و مسلمانان آن زمان شکی نيست. آنانی که در مسجد پای خطبه حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- نشسته بودند، به ايشان شک نداشتند و محبشان بودند. همان‌هايی بودند که در زمان حضرت علی-علیه‌السلام- برای بيعت با ايشان، چنان به سویشان هجوم آوردند که "گویی شتران تشنه‏اى بودند که به آب نزديک می‌شدند، و ساربان رهايشان کرده، و عقال (پاى‌بند) از آن‌ها گرفته بود. و طوری به يک‌ديگر پهلو مى‏زدند و فشار مى‏آوردند، که ممکن بود بعضى به وسيلۀ بعض ديگری بميرند و ..."[2] اما همين‌ها حضرت را به شهادت رساندند! چراکه بين محبوب و نفسشان «تردد» داشتند. با علی-علیه‌السلام-  بیعت کردند؛ اما وقتی او حکم داد، یقين به حکمش نداشتند و بر نفس‌هايشان سنگين آمد.

ممکن است فکر کنيد در زمانی که ما زندگی می‌کنيم، با غيبت معصوم-علیه‌السلام- ، حق داريم تردد داشته باشيم؛ اما نکته اينجاست که معصوم در شخص و قد و قامت نيست که با نبودش ما دچار تردد شويم؛ بلکه جامعی از مسیر، فرهنگ و روش سعادتی است که "إِنَّ رَبِّي عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيم"[3]

2."نجاست"؛ در مقابل طهارت است و عبارت است از پليدى و ناپاکى که دو نوع است، اول نجاستى که با حواس فهميده می‌شود مانند نجس شدن لباس. دوم نجاستى که با درک و فهم و بصيرت شناخته می‌شود مانند نجس بودن مشرکين[4]. نجاست نوعی آلودگی است که با آب يا خاک يا از طريق استحاله و... برطرف می‌شود.

3."دنية" به معنای پستی، خواری و ذلت ناشی از جزئی‌نگری و چسبیدن به حس و دنياست. دنی کسی است که نفسش با بود و نبود دنيا و ابزار آن منفعل می‌شود. شادی و غمش در اعراض و ابزار است و برای داشتن آن‌ها به هر پستی تن می‌دهد.

4. "رجس"؛ نوعی پليدی، کار زشت و قبیح و شيطانی است که برخلاف نجاست، در عالم ماده پاک‌کننده ندارد؛ برای همين قرآن تأکيد دارد که به آن نزديک نشويم و از آن اجتناب کنيم[5]، نه اينکه پاکش کني                                                                                                          

 دقت کنيد! اين چهار مانع، مسلمانان را در آن زمان بی‌نماز و بی‌روزه نکرد! آنان احکام اسلام را به خوبی انجام می‌دادند و در ظاهر نه دنی بودند، نه نجس و نه اهل ریب و پلیدی؛ اما درونشان از این چهار مانع موج می‌زد! در رجس وضو می‌گرفتند و خانۀ خدا را طواف می‌کردند که امامشان طوافش را اِفراد کرد و به سمت کربلا حرکت کرد! در دنية بودند و در منا قربانی می‌کردند، درحالی‌که امام حسين-عليهالسلام- علی اکبر می‌داد! آنان اسلام را پياده می‌کردند و امامشان ايمان را. آنان تبعيت از رسالت می‌کردند و امام تبعيت از ولایت! چراکه ميان رسالت و ولايت زمين تا آسمان فرق بود. شريعت و رسالت آمد تا امور دنيایی و کثرات را با احکام و آداب سامان دهد؛ اما ولايت آمد تا درون و نفوس را سامان دهد و از اسارت در مراتب دانی، دنيا و امور جزئی آن رها کند. ولايت که بطن رسالت بود آمد تا کثرات را بشکند و به اهلش بياموزد که «ببينند و بگیرند» اما؛ «بگذارند و بگذرند». برای همين میدان ولايت، جای تحريک احساسات نبود. حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- در خطبه‌شان از سيلی صورت، سقط جنين و سوختن درِ خانه هيچ نگفتند. نمی‌خواستند عواطف و احساسات مردم را تحريک کنند، بلکه دغدغۀ نوع انسان را در اصلاح و تربیت نفس داشتند؛ اما ما درگیر چه چيزهایی هستیم؟ در مسیر جلال‌ها و جمال‌ها، فرازها و نشیب‌های دنيایی نفس ما مدنظر خداست تا تربیت شود؛ نه عواطف و احساسات ما.

مسلمانان آن زمان در کنار معصوم بودند و اين‌چنين خطر تهديدشان کرد؛ ما که در کنار معصوم نيستيم، چرا چنين بی‌دغدغه به صورت ظاهری نماز و روزه و احکاممان بسنده کرده‌ايم و از درد امامان غافليم؟ مگر در غيبت امام، خطر بیشتر تهديدمان نمی‌کند؟ اين‌ها که بودند غير از من و شما؟ چرا روزها بر ما مشتاقان و امام‌دوستان می‌گذرد و امام ظهور نمی‌کند؟ آيا منتظريم از ما بهتران امام را بياورند؟ مگر غير از انسان، موجود برتری در هستی هست؟ تمام کهکشان‌ها و زمين و آسمان و موجودات، برای نوع انسان، به‌خصوص شيعۀ دارای ولايت! مسخر شده‌اند؛ پس ما دردانه‌های خلقت را چه شده است که درد نبود امام حاضر را نداریم؟ چه کرديم که اهل‌بیت‌مان، "همانان که خلق را با حکمت کامل و موعظه و اندرز نيکو به‌سوى خدا دعوت فرمودند، از دست ظلم دشمن، از راست کردن کجى‌ها، سد کردن رخنه‏ ها، احياى سنت‌هاى الهى و محو و نابود کردن بدعت‌ها، ممنوع شدند تا هنگامى که از دار دنيا رحلت فرمودند، درحالى‌که شهيد راه خدا شدند."[6]؟ چه کرديم که دستشان بسته شد و نگذاشتيم وجودها را به قوام رسانند؟ چه کرديم که سنن رفتند و بدعت‌ها آمدند؟ چگونه بر ديده‌هایمان گرد و غبار جنگ و فتنه و فساد نشست و با شمشيرهاى حقد و کينه عليه اماممان ايستاديم و پرده‏‌هاى حرمت و جلالت آنان را دريديم؟ چرا محبت جای خود را به مکر و غدر، شکستن بيعت امامت و انکار مقام ولايت و منزلت ايشان داد؟ چرا اسباب اطاعت از امام را رها کرديم و به فراعنۀ نفسمان نزديک شديم؟ چه شد که پيامبرمان را در بستر مرگ رها کرديم و به مکر و حيله در غصب ولايت پرداختيم و چه شد که امروز امام موعود موجودمان را رها کرده‌ايم؟ چه شد که فتنه‌ها بر ما هجوم آورده؟ مسلمانان به اسلام خيانت نکردند، اما به ايمان که همان قلب و روح و سرّشان بود خيانت کردند. نتيجۀ اين خيانت و عهدشکنی چه شد؟ "جگر بهترين خلق را از ظلم و بيداد و جور و جفاى بسياری که بر فاطمه-سلام‌الله‌علیها- پارۀ تن و جگر گوشۀ او وارد آوردند، سخت مجروح کردند. شوهر او را تنها و بى‏کس گذاشتند و قدر و منزلتش را خوار شمردند و هتک احتراماتش را مباح کردند و برادری‌اش را با پيغمبر-صلی‌الله‌علیه‌و اله‌وسلم- انکار نمودند و دوستی‌اش را ترک گفتند و عهد طاعتش را شکستند و خلافت و ولايتش را منکر شدند و حتى طمع در مقام او کردند و او را به زور شمشير و سرنيزه، به‌سوى بيعت خودشان کشيدند ... بيعتى که شومى آن عالم اسلام را فراگرفت و تخم گناهان را در دل‌هاى مسلمانان کاشت و آنان را از مسیر تربیت ولایی منحرف ساخت."[7] همان ولایتی که " سَاخِطُ الْقَلْبِ، هَائِجُ الْغَضَبِ، شَدِيدُ الصَّبْرِ کاظِمُ الْغَيْظِ" بود؛ يعنی چهار خصلت بصیرتی را، مقابل آن چهار مانع داشت.

 چه شد با اينکه اسلام در ظاهر تغيير نکرد، اما ریب و رجس و دنائت و نجاست بر جان و نفس مسلمانان وارد شد. و فتنه‌ها بر آنان آغاز شد؟

برای بررسی دقيق موضوع، لازم است ابتدا «فتنه» را بررسی کنيم و ببینیم فرق آن با ابتلا و آزمايش چيست و آيا روند فتنه، سيری است در بنی‌آدم يا مخصوص گروهی خاص؟

"فتنه"؛ آن چيزی است که باعث اختلال و اختلاف و اضطراب می‌شود. [8] يعنی اگر در ميدان باورها، آنجا که بايد درست تصمیم بگيريم، ذره‌ای اضطراب داشته باشیم، فتنه سراغمان می‌آيد؛ چون ولايت در درون امر می‌راند و وقتی درون ما پر از سؤال است و اضطراب داريم؛ نمی‌توانيم جای خود را به يقين در قرآن و روايات و ادعيه پيدا کنيم و با ولايت درونی حرکت ‌کنيم؛ لذا فتنه به قلبمان هجوم می‌آورد. اضطراب يعنی در درون اعتماد و تکيه به ولايت نداريم. همان که "هُوَ مَعَكُمْ أيْنَ ما كُنْتُمْ"[9] و "نَحْنُ أقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ"[10] است و در وجود ما ساری و جاری است. همان که اگر به یقين به آن متصل شويم، جايی برای اضطراب نمی‌گذارد. اما وقتی با ترددها، دنائت، نجاست و رجس درون، این اعتماد و تکیه‌گاه را کنار گذاشتيم و بر نفس و خواست خویش تکيه داديم، اضطراب آغاز می‌شود و ديگر نمی‌توانيم تصميم درستی بگيريم، همان اضطرابی که مادۀ فتنه است.

در مقابل فتنه چه کنيم؟ اولين و اصلی‌ترین راه مبارزه با فتنه «بصیرت» است که موضوع اين سلسه مباحث است.  دومين راه اين است که اگر در جایی اضطراب داریم احتیاط کنيم، بنشينيم و زود اقدام نکنيم. سعی کنيم در مسیر کسب یقین قدم بگذاریم. مسیر یقینی کجاست؟ اسلام با فقه‌اش واجبات و حرام‌های ما را در ریز و درشت امور زندگی تعيین کرده است. از اين احکام اطاعت کنيم. می‌ماند غير از اين‌ها، خواستن‌ها و نخواستن‌ها يا خيرات و بدی‌هايی که واجب و حرام نيستند؛ اما از نظر ما خیر یا بدی‌اند. اينجا؛ يعنی وقتی که یقین نداريم و اضطراب بر ما حاکم است مثل زمانی که می‌خواهيم انفاق کنيم، اما دست و دلمان می‌لرزد، چه کسی گفته اين کار را انجام دهيم؟ چرا بدون شناخت و یقین اصرار داريم در هر کار خیری وارد شویم؟ يادمان نرود که اضطراب راه هجوم فتنه را بر ما باز می‌کند؛ پس در اضطراب فقط واجبات و محرماتی را که دین تعیین کرده، رعایت کنيم، چرا داشتن بسیاری از چیزها را برای خود ضروری می‌دانيم با اینکه دین آن‌ها را ضروری نمی‌داند؟ خیلی چيزها به اقتضای طبیعت زن یا مرد برایشان ضروری نیست؛ اما چرا ما آن‌ها را برای خود ضروری و واجب می‌کنیم‌ و می‌خواهیم انجامشان دهیم که بر اثر آن، دچار اضطراب ‌شویم و آرامش خود و ديگران را مختل ‌کنیم؟ يادمان باشد تمام مصادیقی که ما در زندگی داریم مانند اموال، اولاد و ازواج می‌توانند برای ما به فتنه تبديل شوند. کجا؟ آنجا که ما را مضطرب می‌کنند و آرامش درونی ما را می‌گيرند. شايد بگويید اين‌ها ابتلائات ماست؛ اما فرق است بین فتنه و ابتلا.

ابتلا در انسان ايجاد تحول و تقلب می‌کند و انسان را بالا می‌برد. اما فتنه آرامش را می‌گيرد و انسان را در تردد قرار می‌دهد. پس هر سختی و ناملایمی ابتلا نیست، بلکه گاهی اقتضائات عالم طبیعت است که نه ارزش است و نه ضد ارزش.

قرآن در بسیاری از آيات به فتنه اشاره کرده است، از جمله:

 "وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظيمٌ"[11]

"أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُترَْکُواْ أَن یَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ. وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ  فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِین‏"[12]

"فَقالُوا عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمينَ" [13]

آيات نشان می‌دهد که صرف ادعای ایمان، نشانۀ سعادتمندی فرد نیست، مدعیان باید بتوانند در شرایط فتنه ادعای خود را به اثبات رسانند. درواقع خود خدا مدعيان را به فتنه می‌اندازد تا نفسشان را با بصيرت از فتنه رها کنند. مصاديق  فتنه انسان را به شرک، کفر، نفاق، عذاب، دروغ، فريب، انحراف، جنون و اخلاد در جهنم می‌رساند.

 

 

 


[1] . سورۀ آل‌عمران، آيۀ 140.

[2] . اشاره به خطبۀ 54 نهج‌البلاغه

[3] . سورۀ هود، آيۀ 56.

[4] . ترجمه مفردات، ج‏4، ص286.

[5] . سورۀ مائده، آيه 90.

[6] .زيارت جامعةالائمة‌المومنين؛ "وَ دَعَوْتَ إِلَى اللَّهِ بِالْحِكْمَةِ الْبَالِغَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ فَمَنَعْتَ مِنْ تَقْوِيمِ الزَّيْغِ وَ سَدِّ الثُّلَمِ وَ إِصْلاَحِ الْفَاسِدِ وَ كَسْرِ الْمُعَانِدِ وَ إِحْيَاءِ السُّنَنِ وَ إِمَاتَةِ الْبِدَعِ حَتَّى فَارَقْتَ الدُّنْيَا وَ أَنْتَ شَهِيدٌ"

[7] . وَ جَرَحُوا كَبِدَ خَيْرِ الْوَرَى فِی ظُلْمِ ابْنَتِهِ وَ اضْطِهَادِ حَبِيبَتِهِ‏ وَ اهْتِضَامِ عَزِيزَتِهِ بَضْعَةِ لَحْمِهِ وَ فِلْذَةِ كَبِدِهِ وَ خَذَلُوا بَعْلَهَا وَ صَغَّرُوا قَدْرَهُ‏ وَ اسْتَحَلُّوا مَحَارِمَهُ وَ قَطَعُوا رَحِمَهُ وَ أَنْكَرُوا أُخُوَّتَهُ وَ هَجَرُوا مَوَدَّتَهُ وَ نَقَضُوا طَاعَتَهُ وَ جَحَدُوا وِلاَيَتَهُ‏ وَ أَطْمَعُوا (أَطْعَمُوا) الْعَبِيدَ فِي خِلاَفَتِهِ وَ قَادُوهُ إِلَى بَيْعَتِهِمْ مُصْلِتَةً سُيُوفَهَا مُقْذِعَةً (مُشْرِعَةً) أَسِنَّتَهَا وَ هُوَ سَاخِطُ الْقَلْبِ هَائِجُ الْغَضَبِ شَدِيدُ الصَّبْرِ كَاظِمُ الْغَيْظِ يَدْعُونَهُ إِلَى بَيْعَتِهِمُ الَّتِي عَمَّ شُومُهَا الْإِسْلاَمَ وَ زَرَعَتْ فِي قُلُوبِ أَهْلِهَا الْآثَامَ‏... .

[8] . التحقيق، ج‏9، ص22؛ انّ الأصل الواحد فی المادّة: هو ما يوجب اختلالا مع اضطراب. فما أوجب هذين الامرين فهو فتنة. و لها مصاديق: كالأموال، و الأولاد، و الاختلاف في الآراء، و الغلوّ في الأمر، و العذاب، و الكفر، و الجنون،

[9] . سوره حديد، آيه 4 : هر جا باشيد، او با شماست.

[10] . سوره ق، آيه 16 : ما از رگ گردن، به او نزديك‌تريم.

[11] . سورۀ انفال، آيۀ 28.

[12] سورۀ عنکبوت، آيات 2 و 3.

[13] . سورۀ یونس، آيۀ 85.

 



نظرات کاربران

//